ترلانترلان، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 1 روز سن داره

دوست داشتنی ما

بوی عید میاد و تولد

عزیزکم داره عید میشه دو روز دیگه بیشتر نمونده همه جا پر از گل و پروانه شده من و بابایی انقد خوشحالیم که نگو اگه تورو داشتیم خوشحالترم بودیم تازه 9 فروردین تولد بابایی هم هست دیروز رفتیم براش شلوار به عنوان هدیه  بگیرم ولی نپسندیدیم  حالا موندم چیکار کنم ولی در عوض تو فکرمه که واسش یه کیک خوشگل درست کنم.اینطوری با کلی چیزای دیگه که بعدا عکساشو واست میذارم که بعدا که اومدی بفهمی مامانت چقد بابایی رو دوست داره فدات بشم مامانی کلی کار دارم تازه تا فردا هم باید بیام سر کار تازه نمیدونی که روز دوم عیدم باید بیام هر سال همینطوری بوده واسم دعا کن زودتر شرایط کارم درست بشه چون وقتی بیای رو زمین پیشمون دیگه نمیتونم اینطوری بیام سرکار میخ...
28 اسفند 1391

عید 92

سلام قوبونت دیروز رفتم ولی واکسن سرخچه نبود که بزنم دندونامم نشون دادم یکیش خرابه باید برم آقا دکتر برام درستش کنه ولی کلی دیروز خسته شدما تازه رفتیم واسه بابایی و دایی هم خرید عید کردیم مامان رضوانم بود کلی حال داد میدونی دم عید حال و هوای خوبی داره آدم سر ذوق میاد تازه یه آینه خوشگل واسه سفره هفت سینمون خریدیم وای کاشکی شما هم بودی کلی واست خرید میکردیم حتما سال دیگه تو دل مامانی هستی و کلی واسه به دنیا اومدنت ذوق زده ایم هممون ...
23 اسفند 1391

آماده شدن واسه اومدنت

سلام عجیجم وای من فردا میخام برم یه جایی که زیاد خوشم نمیاد برم  ولی به خاطر شما مجبورم که برم آخه واسه اینکه مامانی بتونم برای اومدنت آماده بشم باید چند تا کار انجام بدم مثلا واکسن بزنم به دندونام برسم ولی این قسمت واکسن زدنش از همه بدتره فک نکنی مامانی میترسه ها حالا به هر حال که من فردا میرم واکشن بجنم واسه اینکه خدای نکرده وقتی شما میای تو شکمم دچار بیماری های بد نشم که واسه شما خطرناکه حالا که پیش خدایی واسم دعا که فردا برم و همه واکسنامو زده باشم و هیچی نیاز نباشه که بزنم گوگوری من. ...
21 اسفند 1391

برای نی نی گولوام

سلام نی نی گولوی قشنگم می دونی من و بابایی چند وقته خونه تکونی داریم تازه فقط جمعه ها آخه میدونی که مامانی و بابایی طول هفته را سر کاریم. میدونی بابایی چی میگه؟میگه سال دیگه که نی نی مون تو شکمته نمیتونی خونه تکونی کنی همشو خودم انجام میدم اونوقت من انقد ذوق زده میشم دلمون میخاست همین الان شمارو داشته باشیم ولی من دلم میخاد شما نیمه اول سال به دنیا بیای واسه همین باید صبر کنیم ایشالا سال دیگه این موقع چند وقت بیشتر نمونده که به دنیا بیایی و همه رو خوشحال کنی ...
20 اسفند 1391

اولین نوشته من

حالا که تصمیم گرفتیم نی نی دار بشیم میخام از الان همه چیزو بنویسم تا وقتی که فرشتمون بزرگ بشی و خودت بنویسی دوست دارم زود زود بیای پیشمون ولی حالا باید خیلی دیگه صبر کنی چون مامایی و بابایی کلی تا اومدنت کارای انجام نداده دارن.
17 اسفند 1391
1